ممنون از لطفتون که به فکر آینه بودید و جویای احوالش،انشالله که کوچولوهاتون سالم و سلامت باشن و خدا دامن همه منتظرا رو سبز کنه و مسافر کوچولوها رو هم به سلامت و در زمان مناسب در آغوش پدر و مادرشون بسپاره.

این مدت عجیب سر درد داشتم و کلافه بودم،وضعیت پسرم از یک طرف،یک پروژه گرفته بودم و فشار اون مجموعه از طرف دیگه و حرف هایی که از خانواده خودم و همسرم مبنی بر وضعیت پسرم می شنیدم همه دست به دست داده بودند تا من تبدیل به یک فرد خیلی خیلی خسته و کلافه بشم.

اولین کاری که کردم جمعه ساعت 2 شب بیدار شدم و تا ساعت 8 صبح رو پروژه کار کردم و فقط موند گزارش نویسی اش که سنگ برای ناهار اومد خونه و آینه رو نگه داشت و من اون رو هم انجام دادم و براشون ارسال کردم و الباقی رو با تلفن توضیح دادم و خدا رو شکر تموم شد.

در مورد خانواده ها هم نیازی دیگه به بحث باهاشون نمی دیدم،خانواده همسرم معتقد بودند که من در تغذیه این بچه کوتاهی کردم و باید از اول به غذای سفره عادتش میدادم و لوس بارش نمیاوردم و خانواده من معتقد بودند در رسیدگی به آینه کوتاهی کردم و به جای اینکه فکرم پیش بچه ام باشه پیش کار بورس و بیمه هست.هیچ دلیلی نمی دیدم باهاشون بحث کنم،از نظر خودم و سنگ هر دو بالاخص من تا اونجایی که در توانم هست به بهترین شکل ممکن به آینه رسیدگی میکنم.هر بچه ای ممکنه مریض بشه ،ذائقه اش عوض بشه ،دلیل بر کوتاهی پدر و مادر نیست

یکشنبه شب سنگ اومد و گفت برای سه شنبه هتل رزرو کن بریم شمال،هتل رو از طریق سایت اقامت 24  رزرو کردم،چون اولین سفر آینه است یک چک لیست از لباس و کلیه وسایلی که ممکنه نیاز بشه تهیه کردم و حتی براش تشک هم برداشتم و اینچنین آماده سفر شدیم

با پزشک آینه تماس گرفتم،گفت چون شیر خوردنش بهتر شده احتمالا تا روز پنجشنبه به وضعیت قبل بر میگرده و خوب میشه اگر نشد باید براش یک آزمایش بنویسم،خدا رو شکر از هندوانه هم بالاخره استقبال کرد و هر روز به اندازه دو بند انگشت می خوره



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خاطرات من روزمرگی هایم... مجله دلتا GAMASTAR UтaNa Diaries Diana راديولوژي دندان Jourdain نسیم دیزاین Bobbi