چهارشنبه نوشتم ولی نت ضعیف شد و نشد ارسال کنم

امروز آخرین روز از سال 97 هست . سالی که سرشار از اتفاق های خوب برای ما بود . اولیش  و مهمترین و قشنگ ترینش تولد آینه بود.و خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم بابت این خانواده سه نفره.خدا زیادش کنه.انشالله که همه منتظرا دامنشون سبز بشه و به نام مولا علی که داریم سال رو با نام ایشون تمام میکنیم و با نامشون سال جدید رو شروع می کنیم سال جدید برای همه پر از اتفاق های خوب باشه. دومین اتفاق خوب فروش اون خونه و خرید خونه با شرایط بهتر بود . انشالله که در این سال جدید بتونیم خونه ای که می خواهیم رو در جایی که دوست داریم با قمت مناسب پیدا کنیم و بخریم . انشالله که به نام مولا علی همه مستاجرا ، صاحب خونه دلخواه خودشون بشن و آشیونه زندگیشون گرم و لبریز از عشق و محبت باشه.سومین اتفاق خوب گرفتن نمایندگی بیمه بود و در واقع استارت یک کار جدید. هر چند که به خاطر آینه شروع کار رو با هماهنگی به تابستون سال آینده موکول کردیم . انشالله که در سال جدید بتونم دفتری که دوست دارم رو بگیرم و کارم رو با توکل به خدا شروع کنم . انشالله که به نام مولی علی همه کسب وکارهای حلال رونق پیدا کنه و به قول مادربزرگم دست به خاک بزنند و طلا بشه براشون و پول حلال و پاک در زندگی ها قراوان باشه . چهارمین اتفاق خوب اهمیت دادن به سلامتی خودمون بود . اینکه هر دو به دکتر مراجعه کریدم و چکاپ شدیم و متوجه مشکلات شدیم . انشالله که همیشه سالم و سلامت باشیم . انشالله که به نام مولا علی همه مردم در جهان سالم و سلامت باشن . تنشون گرم شکم هاشون سیر بالای سرشون سقف و دست هاشون مملو از خیر و برکت باشه و تنشون سالم و سلامت .

اتفاق ها و رخدادهای بد هم مثل همه زندگی ها بود . اما همه این ها در کنار هم باعث رشد و تعالی ما بود . اگراز خوب ها میگم چون معتقد به جذب انرژی هستم . انشالله که در سال جدید بیشتر از قبل به خدا نزدیک بشیم . دلامون بیشتر از یاد خدا لبریز باشه .

یک آرزو دارم . اینجا مینویسم تا همیشه یادم باشه .یکی از بزرگترین آرزوهام ساختن یک مدرسه در یک جای محروم هست . الان توانایی مالیش رو ندارم اما از خدا همیشه می خوام اونقدر توانایی بهم بده تا بتونم این آرزو رو برآورده کنم .

پنجشنبه :

سال نو مبارک . انشالله که سالی خوب و پربرکتی برای همه عزیزان باشه . اول صبحی برای صبحانه و عید دیدنی رفتیم خونه مامانم . قبلش  رفتیم از بازار گل برای مامان و همسایه مامانم اینا یک دسته گل خریدم و از طرف آینه بهشون بابت تمامی محبت هایی که دارن تقدیم کردیم و همسایه هم به آینه عیدی داد و کلی تشکر کردم . بعد از صبحانه هم بابا عیدیمون رو داد برگشتیم خونه تا برای ناهار بریم خونه مادر بزرگ سنگ . مادر سنگ هم خونه مادرشون هستند و شب میریم خونه مادر شوهر جان. از گل دادن و گل هدیه گرفتن لذت میبرم و بعضی جاها گل می خرم میبرم . برای مادر سنگ هم اوایل گل میخریدم که خودشون گفتند گیاه دوست دارن و گل چون عمرش کمه دوست ندارن برای ایشون هم یک شمعدانی خوشگل خریدیم



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رادیاتور شماره مجازی دانلود پاورپوینت, پاورپوینت طرح توجیهی, مقاله بازی های مود شده وبگاه شخصی محمد مافی بالانی Shanna َشوت زباله