با تاخیر روز مادر و زن مبارک

امسال سنگ غوغا کرد و برای اولین بار روز زن برام کادو خرید . البته گفت هیچ ربطی به مناسبت امروز نداره و اصلا اگر روز زن هم نبود اینا رو برات می خریدم . اما من برای دلخوشی خودم میگم کادوی روز زن .راستش اصلا نمی دونست اون روز روز زن هست و از کارت هدیه ای که برای دو تا مامان ها گرفته بودم و سه تایی تقدیمشون کردیم متوجه شد . چند سالی میشه که من کیف و کفش چرم می خرم . یکی از بدی های پوشیدن کفش چرم اینه که دیگه بعد از اون به سختی می تونید کفش های با رویه جیر یا چرم مصنوعی رو بپسندید . خریدهامون رو هم از میدان فردوسی و بیشتر از بهپوشان انجام میدادم . سنگ کفش می خواست و همیشه از فردوسی خرید میکنه از قسمت کفش فروش ها . اینار به اصرار گفتم بیا بریم کفش چرم بخر . چرا اون همه پول بابت چرم مصنوعی میدی با وجود اینکه میتونی با چند تومان اضافه کفش چرم گاوی و طبیعی بخری. راضی شد . اکثر یا بهتره بگم همه مغازه ها حراج زده بودند . بهپوشان بسته بود . رفتیم سمت چرم مغان . تمامی اجناسش رو 50% off زده بود و در یک اقدام جالب  همه کفش های مردونه رو  کرده بود 250 تومان . در حالیکه کفشی که سنگ در جای دیگه دیده بود و چرم مصنوعی بود 350 قیمتش بود . دو جفت خرید و از اونجایی که می دونستم چند سالی میشه که دوست داره کت چرم داشته باشه یک کت چرم هم من براش کادو گرفتم و هر چقدر فروشنده میگفت خانم حراجمون تا آخر این هفته است برای خودتون هم خرید کنید میگفتم نه امروز فقط اومدیم آقامون رو نو نوار کنیم . اما تمام وقت چشام به کیف هاش بود و کت های نه اش . کفش مجلسی دو سال پیش خریده بودم و دو جفت داشتم و نیازی نبود بخرم . کفش اسپرت هم باز بعد از بدنیا اومدن آینه خریده بودم و نیاز نداشتم . اما عجیب چشام دنبال کیف ها بود . دو تاش رو دست گرفتم و جلوی آینه ایستادم و خودم رو تماشا کردم . عالی بودند . اما در تخفیف 680 بود و اصلا دلم نمیومد بخرم . اما حقیقتا از زمانی که کیف چرم خریده بودم و سه سالی هست که حتی آخ نگفته دیگه نتونسته بودم کیف دیگه ای بخرم . سنگ اصرار کرد که منم یک کت چرم بردارم و خودش یکی دو تا انتخاب کرد و نهایتا یکیش رو که به سلیقه همسر جان انتخاب کردم ولی هر کاری کرد کیف رو برنداشتم . حساب کردیم و اومدیم بیرون و چرخی زدیم و گفتم پس این کادوی روز زن من . گفت رو وسایلی که دوست دارم برات بخرم اسم مناسبتی نذار. من اگر هیچ مناسبتی هم نبود دوست داشتم برات کت بخرم . ازش تشکر کردم و اومدیم سوار ماشین شدیم که گفت کارت پولم رو داخل مغازه  جا گذاشتم. من نشستم و پدر و پسر رفتند و منم داشتم با گوشیم بازی میکردم که دیدم دارن به شیشه ماشین میزنند . سرمو که آوردم بالا دیدم دست سنگ یک کیسه قرمز رنگ هست و در ماشین رو باز کردند و سنگ ، آینه و اون بسته رو داد دستم و گفت مامانی روزت مبارک . نیازی به باز کردن بسته نبود . همون کیف بود . راستش کلی قند تو دلم آب شد . شبش بهم میگه حالا که آینه برای شما چیزی که دوست داشتی رو به عنوان روز مادر خریده امکان داره که برای من به مناسبت روز پدر یک قهوه ساز بخره . گفتم نه . گفت یادت نره بهم یه قهوه ساز بدهکاری . گفتم به موقع اش چشم . دو سال پیش رفتیم قهوه ساز بخریم مارک گاستروبک رو گفت 3200 خواست بخره نذاشتم و از مغازه به زور آوردمش بیرون و الان شده 15 میلیون و هر روز سرم غرغر میکنه . گفتم ببین اصلا عاقلانه نیست این همه پول بابت این دستگاه دادم یک برند با قیمت مناسب پیدا کن در موردش فکر کنم . شبونه بعد از خوابیدن کلی سرچ کرده بود و نهایتا به سه تا برند رسیده بود . نوا، هامسول ، روتل و دیشب با هزار هزار خوشحالی اومد و منو برد و نهایتا یک قهوه ساز هامسول خریدیم .  و بعدش رفتیم قهوه و مخلفات خریدیم و اومدیم خونه و امروز صبح اولین قهوه رو خوردیم و عطرش پیچید تو خونه .

مامان چشمش رو عمل کرد . چند وقتی بود که به خاطر آینه به تاخیر مینداخت اما بهش اطمینان دادم که آینه اصلا اذیت نمیکنه و کالسکه میارم و پیش خودم نگه میدارم . ویزیت اولیه رو آینه رو بردیم و واقعا هم اذیت نکرد. اما برای روز عمل کمی شک داشتم که اجازه بدن که یک بچه 9 ماهه کنارمون باشه . شب قبل عمل همسایه مهربون مامان اینا اومد و گفت مدیونی این بچه رو ببری و بزار پیش من و از اونجایی که بهش اطمینان داشتیم و چون سنگ جلسه مهمی داشت و نمی تونست آینه رو نگه داره قبول کردیم . البته مادر سنگ هم گفت بزاریدش پیش من ولی از اونجایی که عمل صبح زود بود و من قرار بود شب خونه مامان بخوابم ترجیحم نزدیک بودن آینه به خودم بود .صبح ساعت 5:30 ما رفتیم سمت بیمارستان و بابا و سنگ هم سرکار و همسایمون اومد و آینه رو برد خونه خودشون . براش شیر دوشیده بودم  و خیالم هم بابت صبحانه راحت بود . براش لباس و پوشک هم گذاشته بودم . رفتیم و خدا رو شکر تا ساعت 12:30 برگشتیم خونمون و دیدم آقا پسر دو بار صبحانه خورده و بهش میوه دادن و براش حتی ناهار هم درست کردن و حموم هم بردن و چند دقیقه قبل از رسیدن ما خوابوندن . خواستم بیارمش خونه گفتند تازه خوابیده شما برید استراحت کنید بیدار شد میاریمش. چایی خوردیم و لباس عوض کردیم که آوردنش. از دیدن من خوشحال شد و از دیدن مامان با چشم بسته ترسید . اصلا بهش نگاه نمیکرد و بغلش نمیرفت که خدا رو شکر دیروز با برداشتن پانسمان آینه به شرایط قبل برگشت .

گرونی داره بیداد میکنه . دیشب یک روسری قیمت کردم 270 تومان . من با 270 تومان 6 تا روسری می خرم . یکم نسبت به هم مهربون باشیم .این روزها بیشتر هوای مردهای زندگیمون رو داشته باشیم . پدر ، همسر ، برادر ، پسر هیچ فرقی نمیکنند کاری نکنیم شرمنده بشن .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نبض زندگی اهنگ شاد رمان ※ G)IDLE-FANS ※ یادداشت هایی در باره پایش سلامت سازه عکاس Tammy